بهزاد جعفری
بهزاد جعفری

بهزاد جعفری

نگفتمت مرو

بهزاد جعفری

زمانی در اینستاگرام دیدم فردی به طور اخص در مورد حافظ و باقی بزرگان آنها را متهم به سرقت ادبی می کند و البته آخرش به نوعی می خواهد بگوید از آنها ایده گرفته و آنها هم هستند، من البته با لحنی که در مورد بزرگان صحبت می شد مشکل داشتم و اصولاً در این زمینه نگاهی دارم که آن را به اختصار نوشتم و خواستم برایش بفرستم ولی بعداً پشیمان شدم چون یادم افتاد که سعدی علیه الرحمة فرموده است؛


جوهر اگر در خلاب افتد، همچنان نفیس است و غبار اگر به فلک رسد، همان خسیس. استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. خاکستر نسبی عالی دارد که آتش جوهر علویست ولیکن چون به نفس خود هنری ندارد، با خاک برابر است و قیمت شکر نه از نی است که آن خود خاصیت وی است.


چو کنعان را طبیعت بی هنر بود

پیمبرزادگی قدرش نیفزود

هنر بنمای اگر داری نه گوهر

گل از خار است و ابراهیم از آزر


اما مطلب چه بود؛


دوست عزیز ،

متاسفانه شما از اقل دانش برخودار هستید و در عرصه ای وارد شده اید که صلاحیت ندارید، شاید بپرسید چرا؟


اول،

فضای مجازی محلی برای بحث در این مواردی که نیازمند دقت است و مرجع دادن، نیست.


دوم، 

بزرگانی در عصر حاضر از اساتید معظم چون فروازنفر، خانلری، علی دشتی، زرین کوب، زریاب خویی و فخرشان علامه قزوینی و دیگران تا معاصرترها مثل جنابان سایه، خرمشاهی و الخ در مورد حافظ و حواشیش به ادب و درست صحبت کرده اند و زیر و زبر حرفهایی که شما زده اید را گفته اند و صحبت کرده اند، پس شما حرف نویی ندارید مگر بی ادبی پنهانتان در ظاهر مؤدب.


سوم،

حافظ از ابوالعلاء معری، فردوسی، خیام و دیگران هم تأثیر گرفته و از آنها بهره برده، خوب که چی، آیا به جریان اندیشۀ آنها آسیب زده یا به آن مشرب افزوده؟

صد البته افزوده است، پس دیگر جای بحث و پنهان کردن نیست، آنهایی که از حافظ سطحی و فالی می گیرند که بحث شما برایشان بی ارزش است، آنهایی هم که متخصص هستند می دانند این جریان طبیعی است و حتی همان مثال خواجو هم که شما می گوئید، اثر پذیرفته از دیگران است، مهم این است که حافظ بیان خودش را پیدا کرده چنان که امروزه اگر از خواجو نامی هست بواسطۀ همین است که حافظ نظری به او داشته است.


چهارم،

هنوز بقول علامۀ فقید قزوینی ما منتظریم در صورت وجود برخی آثار از خزانه های شخصی یا حکومتی پیرامون بزرگان منجمله حافظ و دیگران بیرون بیاید تا بلکه با روابط شخصی و زندگی اجتماعی این بزرگان بیشتر آشنا شویم، البته که تأثیری در اثرهایشان و لذتی که ما می بریم ندارد ولی به این اراجیفی که امثال شما می گوئید حداقل پاسخی می دهد، در هر صورت نه شما در سنی هستی و نه این عرصه مکانیست برای این بازیهای پیش پا افتاده، که قبل از شما امثال جناب کسروی با همۀ بزرگیشان بواسطۀ برخی آثارشان در این مسیر رفته اند که البته برای خودشان بد شد.


نتیجه،

شما اگر تازه نیت خیر داشته باشید که ندارید، باید در محفلی که بزرگان حاضرند، مقاله‌ای می نوشتید در این باب و محضر اساتید حاضر و حافظ شناسان ارائه می کردید، اگر ارزش چاپ داشت، آنرا چاپ می کردید، نه اینکه اینجا بیائید برای دیده شدن عرصه را فراخ دیده قلندری ادعا نمائید.


تکمله،

این غزل جناب مولانا را چند بار بخوانید و سر در جیب مراقبه فرو برید که این برایتان بهتر است؛



نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم

در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم

وگر به خشم روی صدهزار سال ز من

که نقش‌بند سراپردهٔ رضات منم

نگفتمت که چو مرغان به‌ سوی دام مرو

بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم

نگفتمت که تو را ره‌ زنند و سرد کنند

که آتش و تبش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند

که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم

اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست

وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد