بهزاد جعفری
در رویاهایمان کوچک فکر نمی کردیم، یافتن شهرت به هر طریقی افتخار نبود و فخر فروشی تن فروشی بود.
آرزوی آدمی رسیدن بجایی بود که فخر کائنات شده صاحب نفس شود.
آرزوی آدمی این بود که فرزندی صحیح برای پدر و مادر و والدی اصلح برای فرزند باشد،
آرزوی آدمی این بود که تن به کوتاهی ندهد، اگرچه در آن شهرت و مکنت باشد،
اما جهان چرخید، رویاها برعکس شدند، بدنامی به گمنامی ارجح، پدر، مادر و فرزند، همگی بی ارج شدند و آدمی به لباس ارزش یافت نه به جان.
آدمی جهان را در نوردید تا جیفه ای بیابد تا بدان فخر بفروشد.
سرانجام، آنی شد که نباید می شد، انسان بخویشتن خویش مقروض گردید.